سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : یادداشت ثابت - جمعه 99/12/16 | 6:24 عصر | نویسنده :

سلام...




تاریخ : یادداشت ثابت - چهارشنبه 96/3/25 | 7:43 عصر | نویسنده :

 

لیلة القدر خیر من الف شهر

تازه از زندان اومده بود، قیافه ترسناکی داشت، همه بدنش خالکوبی بود، تو محل کسی دل خوشی ازش نداشت. آخرین باری که رفت زندان به جرم ضرب و شتم بود.

حالا هم به مناسبت شبای قدر اومده بود مرخصی. پدر نداشت ولی مادر پیری داشت که یکی از همسایه ها هواشو داشت.

اولین بار سر کوچمون دیدمش، با بابام بودم، بابام گفت بابک خان کی آزاد شدی؟ گفت دیروز. بابام گفت شنیدم حال مادرت خوب نیست بیشتر مواظبش باش. اون جز تو کسی رو نداره. نزدیک در خونمون که رسیدیم بابام با صدای بلند گفت باباک خان امشب شب قدر وشب شهادت امیر المومنینه، مسجد برنامه عزاداری و احیا داریم تشریف بیارین. یک دستی از روی بی میلی بلند کرد یعنی باشه.

باتعجب از بابام پرسیدم مگه ایشون مسجد هم میاد؟! گفت پسرم، درسته آدم خوبی نیست؛ ولی هیچوقت نباید از خوب شدن کسی ناامید باشیم. خدا بنده های گنهکارشوهم دوست داره، مثل مادری که بچه ی خلافکارش را هم دوست داره ونمیتونه ازش بگذره.

مراسم شب قدر تازه شروع شده بود که با بابام رفتیم مسجد. چشمم همش به در بود که ببینم بابک خان میاد یا نه؟ دعای جوشن را خوندند ولی نیومد. به بابام گفتم دیدی نیومد؟! بابام با یک لبخند زیبایی به من گفت: خب، از خدای مهربون بخواه تا بیاد وبا خدا آشتی کنه! منم با همون زبان کودکانه گفتم خدایا میشه بابک خان با تو آشتی کنه، دیگه خلاف نکنه، مواظب مادرش باشه، مردم دوسش داشته باشن...همینطور که دعا می کردم دیدم بابک خان با یک پیراهن مشکی که پوشیده بود اومد، خیلی خوشحال شدم. همه یه جوری بهش نگاه می کردن اونم رفت یک گوشه ای تنها نشست.

منبر حاج آقا شروع شد. بابام قبلا می گفت: امام جماعت مسجد ما از علمای بزرگ و با تقواست. مردم خیلی دوستش دارن.

حاج آقا از فضیلت شب قدر می گفت که عبادت در این شب برابر هزار ماه (حدود 83 سال)است. توصیه می کرد این چند شب را برای خودتون هم که شده قدر بدونید. شوخی و تفریح و بازی و خواب همیشه هست ولی حداقل این سه شب را کمی با خدا خلوت کنید. اگر گره? کوری تو زندگیتون هست تو این شب و روزا باز میشه...نگاهی به بابک خان کردم، سرش پایین بود.

از اهمیت توبه گفتند.از اینکه خداوند چقدر از توبه ی بنده گنهکارش خوشحال میشه. از اینکه او را در آغوش محبت خودش میگیره، از اینکه فردای قیامت آبروداری می کنه و نمیذاره کسی از گناهان گذشته اش با خبر بشه ...صدای هق هق گریه مردم از گوشه و کنار به گوش می رسید و بابک خان همچنان سرش پایین بود و نمیدونستم خوابیده یا داره فکر می کنه.

گفتند: در زمان امام صادق ع یکی از جوونایی که از دوستان حضرت بود، ظرف مشروبی تو دستش بود و تو کوچه وایستاده بود. از دور چشمش افتاد به امام صادق که داره میاد. ترس و اضطراب و خجالت همه وجودش را فرا گرفته بود. حالا اگر امام صادق از من سوال کنه که توظرفت چیه، چی بگم؟. برای اینکه حضرت اونو نبینه پشتشو کرد به حضرت و خودشو مشغول کاری کرد. حضرت که بهش رسید  فرمودند: فلانی، اگر احیانا گناهی هم ازتون سر زد به ما پشت نکنید؟!

نگاهی به بابک خان کردم دیدم داره شونه هاش می لرزه! خدایا، یعنی داره توبه می کنه؟!

حاج آقا داستان دوم را که گفتند صدای گریه جمیت بلند تر شد. گفتن در زمان امیرالمومنین مادری آمد خدمت حضرت و از اذیت و آزار فرزند جوانش و رفقای نابابش گلایه داشت و...حضرت فرمود معمولا با رفقاش کجا جمع میشن؟

امیرالمومنین به همراه  مادر آن جوان به طرف پاتوق او حرکت کردند. نگاه کردند دیدند چند جوان کنار کوچه ای که محل عبورو مرور نوامیس مردم است ایستاده اند و مشغول گفتن وخندیدن اند. مادر، فرزندش را نشان داد. امیرالمومنین چند قدم جلو رفتند وبدون آنکه حرفی بزند فقط به آن جوان نگاه کردند. بعد از لحظاتی جوان گنهکارکه خود را در تیررس نگاه امیرالمومنین می دید، چنان نگاه حضرت در او اثر کرده بود که خود را به پای امیرالمومنین انداخت و شروع کرد به عذرخواهی و اظهار پشیمانی و شد یکی از یاران و ارادتمندان امیرالمومنین. آری، یک نگاه علی برای آدم شدن ما بس است. امشب از امیرالمومنین بخواهیم یه نگاه هم از اون نگاهها به ما بیندازد. به ذره چون نظر لطف بوتراب کند      به آسمان رود و کار آفتاب کند

بابک خان که دیگه حالا صدای گریه اش را همه ی مردم میشنیدن، گریه می کردو خودشو می زد. هی می گفت: آقاجونم، بخاطر مادر پیرم به منم یه نگاه کنید، بخاطر مادر مریضم دستی هم به سر من بکشید، ازاین همه گناه خسته شدم، منم میخوام پا رکاب شما باشم. منم میخوام آدم بشم، می گفت و خودشو میزد...

مردم دیگه حالا با گریه های بابک خان گریه می کردند. بابک خان توبه کرده بود. توبه واقعی. اون دیگه عوض شده بود.

بعدها رفیقش می گفت با هم روی خاکریز نشسته بودیم، داشت درد دل می کرد. می گفت من گذشته خوبی ندارم، تمام بدنم خالکوبیه... از خدا می خوام اگر قراره شهید بشم، طوری شهید بشم که چیزی از من نمونه! نمی خوام مردم دیگه بدن خالکوبیمو ببینن. حرفاش که تموم شد من از خاکریز اومدم پایین و رفتم داخل سنگر.چند لحظه ای نگذشت که صدای خمپاره ای اومد. از سنگر اومدم بیرون، دیدم خدا چقدر زود بابک روبه آرزوش رسونده بود. از بابک با اون هیکل درشت، جز مقداری خاکستر باقی نمونده بود.

یاد حرف حاج آقا افتادم  بنده ای که با خداوند آشتی کند، خداوند او را در آغوش محبت خود می گیرد.

 

خدایا به آبروی شهدامون، به خون هایی که مظلومانه به زمین ریخت، امشب دست مارو تو  دست آقامون علی قرار بده




تاریخ : یادداشت ثابت - دوشنبه 96/3/23 | 7:9 عصر | نویسنده :

انا انزلناه فی لیلة القدر

شب قدر، شب تقدیر، شب اندازه، شبی که بر اساس کاری که تو در گذشته کرده ای، سرمایه ی آینده ات را تقدیر می کنند. سرمایه ی  مادی، معنوی وجسمی، روحی.

می گفت شب قدر، شب اندازه یعنی چه؟ گفتم: تا حالا دیدی تو خیابان دو نفری که  در حال بگو مگو و تهدید همدیگه هستند، یکیشون به دیگری میگه تو اندازه این حرفها نیستی؟

گفت آره دیدم

گفتم یعنی داره بهش میگه تو با این اندازه ات ( با این زور و بازو)از عهده ی من بر نمی آیی! اگر اندازه ات بزرگتر بود شاید

در شب قدر هم خداوند اندازه ها را مشخص می کنه؛ اندازه ی ما از خوشی و ناخوشی، سلامتی و بیماری،  حیات و ممات، ازدواج و طلاق، اطاعت و معصیت و...

اینکه اندازه ی من از سلامتی یا مریضی چقدرباشه، اندازه من از لذتهای مادی و معنوی چقدر باشه و...

گفت: یعنی ما در تقدیراتمون نقشی نداریم؟ اصلا خدا بر چه اساسی تقدیر میکنه؟

گفتم: تقدیر خدا بر اساس ظرفیتهای خودمونه. بر اساس کاری که در گذشته کرده ایم.

قسمتی از آنها دست ما نیست ولی قسمتی از آن دست خودمونه.

بعضی ازتقدیرات ما وقوعش حتمی است ولی بعضی نه. معلق و مشروطه  وقوعش به خودمون مربوطه.

گفت تقدیرات معلق و مشروط یعنی چی؟

گفتم: مثل پدری که تصمیم داره برای بچه اش دوچرخه بخره؛ اما به شرط قبولی در امتحانات.

پس ممکنه در شب قدر تقدیرمون مرگ باشه ولی مشروط باشه. بشرطی که پدر مادرمون از ما ناراضی باشن یا صله رحم نکنیم یا هوای فقرای فامیل را نداشته باشیم.  حتی ممکنه تقدیرمون شهادت باشه؛ ولی بشرطی که چشممون گناه نکنه و...

گفت اگر قدر و اندازه های ما بر اساس ظرفیتها و عملکرد گذشتمون باشه که بیچاره ایم؟!

گفتم: اتفاقا اینکه سفارش زیادی شده که شب قدر را بیدار بمونیم، احیا بگیریم، از گناهان گذشتمون توبه کنیم و دست توسل به سوی امام زمان دراز کنیم و به خداوند پناه ببریم همینه.
در شب قدر فرشتگان الهی در حالی که تقدیرت ما را در دست دارند خدمت امام زمان می رسند تا ایشان که خلیفه وجانشین خداوند بر زمین است تقدیرات را مدیریت کند. بدون نظارت ایشان حتی برگی از درخت نمی افتد.
حالا که امام زمان آگاه به تقدیرات ماست و از طرفی خداوند هم دعا و خواسته او را رد نمی کند؛ ایشان را در خونه خدا واسطه کنیم تا اگر تقدیرات بدی برامون نوشته شده باشه؛ با دعا و وساطت امام زمان به خوبی و عافیت تبدیل شود.

 

گفت به نظر شما چکار کنم که شب قدر حال خوشی داشته باشم و بتونم به حال خودم و گذشته تاریکم گریه کنم؟

گفتم: هرکاری که نگاه رحیمانه خداوند و محبتش را به تو جلب میکنه

گفت مثل چی؟

گفتم: خداوند به چند چیز حساسه. اگر بتونی ابتدای شب قدرهوای اینارو داشته باشی خیلی خوبه. گفتم اگر دور و برت تو آشناهاتون فقیری هست برو و بهش محترمانه کمک کن. اگر پدر و مادرت زنده ان برو دست و پاشون را ببوس و ازشون بخواه که برات دعاکنن. اگر همسر داری و از رفتارهای بدت دلخوره، دلشو بدست بیار. خلاصه اینکه دلت با کسی سیاه نباشه و دیگران هم ازت ناراحت نباشن

بعد ار عذرخواهی پرسید یک سوال دیگه ام دارم، چرا میگن لیالی و شبهای قدر؟ مگه ما چند شب قدر داریم؟

گفتم: شب قدر یک شبه. شبی که قرآن نازل شده، شبی که فرشتگان نازل میشن و خدمت امام زمان میرسن یک شبه؛ ولی چون دقیقا مشخص نیست ولی احتمال زیاد یکی از این سه شب است و برای اینکه از درک شب قدر محروم نشیم سفارش کردند هر سه شب را به عبادت بپردازیم. البته احتمالش بین شب بیست ویکم و بیست و سوم بیشتره و باز احتمال شب بیست و سوم بیشتر از همه است که شب قدر باشه. از خدا بخواهیم که توفیق بیدار ماندن و عبودیت در این شبها را روزیمون کند ان شالله

 




تاریخ : یادداشت ثابت - دوشنبه 96/3/23 | 6:16 صبح | نویسنده :

رفیقی داشتم از دست یه عده خیلی عصبانی بود. می گفت چرا بعضی ها نمیخوان بفهمن؟! چرا اینقدر بی تفاوتن؟

بهش گفتم: کیا؟

گفت همینایی که هیچ احساس تکلیفی نسبت به ولی فقیه ندارن؟ همش انتظار دارن همه کارها رو ولی فقیه براشون درست کنه! آخه اونا نباید هیچ قدمی بردارن؟!

من که زمینه را برای یک بحث داغ سیاسی آماده دیدم گفتم حالا مثلا باید چکار کنن؟ انقلاب که کردن، هشت سال هم که از مملکتشون دفاع کردن، تحریمهای حدود چهل سال را هم که دارن تحمل میکنن...دیگه باید چکارکنن؟

او که حالا خودش را مقابل یک مخالف می دید، کمی آرام شد و ادامه داد: نمیخوام وحدت و همدلی مردم را برابر دشمنان بیرونی انکار کنم. همیشه همینطوربوده پای دشمن که میاد وسط  مردم ما از هر قوم و قبیله ای و ازهر جناحی که باشند در کنار هم قرار می گیرند؛ ولی حرف من اینه که الان ودر فضایی که کشور آرومه چرا عده ای نمیدونن یا نمیخوان بدونن که رمز موفقیت و پیشرفت کشور ما چیه؟

گفتم حالا پیشنهاد شما برای برون رفت از مشکلات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی چیه؟!

گفت: مگه تو امام خمینی را قبول نداری؟ گفتم آره. گفت: مگه امام نفرمود پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد؟ گفتم: آره. حالا مگه ما نبودیم؟ گفت: مشکل اصلی همینجاست که عده ای خیال می کنن پشتیبانی ولایت فقط به دوست داشتن و شعار دادنه. گفتم پس به چیه؟

گفت ببین پشتیبانی ولایت فقیه نه فقط در شعار بلکه در عمل است. مثلا در مورد همین انتخابات، پشتیبانی ولایت فقیه به اینست که ببینی معیارها و شرائطی که ایشان برای نامزد اصلح معرفی می کنند کدامست؟ مثل اعتماد به نیروی انسانی داخلی، عدم اعتماد به آمریکا، پرهیز از زندگی اشرافی، توجه به محرومان و مستضعفان جامعه و...

خب وقتی حرفای ایشون زمین بمونه وضعمون میشه همینه که هست؛ تعطیلی درصد بالایی از کارخونه ها، بیکاری کارگرها و خیلی از جوونها، مشکلات اقتصادی، بالارفتن آمار طلاق و اعتیاد و...

ادامه داد مگه تو باور نداری که ولی فقیه میخواد ما در آرامش و آسایش باشیم؟ مگه نگفتن "شرمندگی من از اینکه جوانی بیکار با دست خالی به خانه می‌رود کمتر از خود او نیست" این همان معنای ولایت فقیه است که از شادی مردمش شاد و از غم و ناراحتی آنها محزون است. او میخواد مردمش عزیز باشند. او راههای خلاصی از مشکلات را بخوبی می داند و مکرر به مسئولان اجرایی تذکر میدهد و حتی در جلسات خصوصی از کم کاری و ضعف مدیریتی آنها به شدت عصبانی می شود.

گفتم: پس بنظر شما یکی از راههای جدی برای خلاصی از مشکلات، انتخاب مسئولانی است که معیارهای مد نظر ولی فقیه را داشته باشند؟

گفت: ببین، پیشرفت هر جامعه ای منوط به دو چیز است: قانون خوب و مجری خوب. هر جامعه ای که یکی از این دو چیز را نداشته باشه پیشرفت که نمی کند بماند، پسرفت میکنه! ولی فقیه تلاش میکنه که مردم مجری خوب انتخاب کنند تا مشکلات کمتری را تحمل کنند. ولی حالا اگر ما در انتخاب درست کوتاهی کردیم؛ مقصر کیه؟ آیا نبایدعواقب آنرا بپذیریم؟

وچه زیبا فرمود حضرت امام(ره) که "میزان رای مردم است". یعنی خود مردم اند که با رای خود، آینده چهارساله خود را رقم میزنند. میخواهند عزیز باشند یا...میخواهند پیشرفت کنند یا...میزان رای خود آنهاست

همه ی حرفم آنست که اگر مجریان کارآمد، پرتوان و انقلابی بر سر کار باشند، تلاش می کنن تا دغدغه های ولی فقیه که همان حل مشکلات مردم است برطرف شود. ولی فقیه همان راه بلدی است که بهترین و نزدیکترین راه برای رسیدن به قله های پیشرفت را نشان می دهد.

من که تسلیم استدلال محکم و قوی او شده بودم، به نقش جدی مردم در سرنوشت کشورمون می اندیشیدم. هم خوشحال بودم، هم نگران. خوشحال از اهمیت نقش مردم و نگران از عواقب تشخیص اشتباهشون




تاریخ : یادداشت ثابت - چهارشنبه 94/8/14 | 10:20 صبح | نویسنده :

 

 

به گزارش مشرق، «کیت وینسلت»، بازیگر برنده اسکار هالیوود که اخیرا در فیلم سینمایی «استیو جابز» با موضوع داستان زندگی مؤسس کمپانی «اپل» بازی کرده است، ضمن ابراز نگرانی از میزان اعتیادی که محصولات کمپانی اپل ایجاد می‌کند، در ارتباط با این ابزارها و استفاده از رسانه‌های اجتماعی به والدین هشدار داد. 


او که در این فیلم در نقش «جوآنا هافمن»، یکی از مدیران ارشد بخش بازاریابی کمپانی اپل بازی کرده است، گفت: والدین در حال از دست دادن کنترل فرزندانشان در استفاده از رسانه‌های احتماعی هستند. من خودم به شخصه استفاده از چنین سایت‌هایی را به خاطر ترس از اینکه فرزندان اعتماد به نفس‌شان آسیب ببیند برایشان ممنوع کرده‌ام.


«وینسلت» در مصاحبه با «ساندی تایمز» تأکید کرد: والدین باید فرزندانشان را از تکنولوژی دور نگاه دارند. چون ممکن است  رسانه‌های احتماعی آنها را در برابر غریبه‌ها آسیب‌پذیر کند.


این بازیگر 40 ساله انگلیسی گفت: رسانه‌های اجتماعی خون من را به جوش می‌آورند، آنها تأثیر بسیار زیادی بر اعتماد به نفس زنان جوان دارند زیرا به آن چیزی تن می‌دهند که این شبکه‌ها برای آنها برنامه‌ریزی کرده‌اند، چه بلاهایی که سرشان نمی‌آید. ما در خانه‌ مان هیچ رسانه‌ اجتماعی نداریم.


وی افزود: دخترم «میا» درخواست عضویت در اینستاگرام را داده بود، سایتی که در آن عکس به اشتراک گذاشته می‌شود، من به دخترم گفتم به اشتراک گذاشتن عکس مثل از دست دادن خاطرات است.


«وینسلت» که اکنون مادر سه فرزند است، از والدین درخواست کرد که موبایل‌ و ابزارهایی مشابه را از دسترس فرزندان و جوانانتان خارج کنید و بگذارید تا کودکانتان از درخت‌ها بالا بروند و مونوپولی بازی کنند.

 




  • سه سیب
  • روینیا
  • کارت شارژ همراه اول